
بازگشت فمینیسم امپریالیستی/ قسمت اول
نویسنده: سعدیه طور
مترجم: مهدیس صادقی پویا
مقاله «بازگشت فمینیسم امپریالیستی» از سعدیه طور، به واکاوی این مسئله میپردازد که مقولاتی چون نیاز به سکولاریسم، حقوق برابر برای زنان، گفتمان شرقشناسی و اسلامهراسی و از این دست، چگونه توسط قدرتهای غربی، دستمایه توجیه جنگهای بینالمللی ایالات متحده آمریکا و ناتو قرار گرفته است و در حالی که احقاق حقوق از دست رفته زنان در یک جامعه مذهبی آلوده به سیاست مذهبی، ابزار مشروعیتبخشی به اِشغال یک کشور شده است، اما شواهد گویای آن است که وضعیت زنان تنزل نیز یافته است. طور استدلال و مباحثه خود را با مثال جنگ افغانستان و وضعیت زنان این کشور آغاز میکند:
از یازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱، همواره تلاش ثابتی شده تا نیاز به حضور پایدار نیروهای نظامی ایالات متحده آمریکا در افغانستان توجیه شود. در روزهای نخست جنگ، ایده انتقام و تلافی، طرفداران زیادی از نقاط مختلف طیفهای سیاسی داشت. مباحثات پیرامون ایده “حفاظت از زندگیمان” در برابر اسلامگرایان بنیادی به نظر قانعکننده میرسید. در طول این دوره، یک مسئله بود که نظر لیبرالها -و همینطور برخی از گروههای چپگرا) را تأمین میکرد: نیاز نجات زنان در برابر طالبان. به محض این که ایالات متحده شروع به خارج کردن نیروهایش از خاک افغانستان کرد، ما دوباره شاهد چنین استدلالها و مباحثاتی از گروههای مختلف چه آمریکایی و چه بینالمللی بودیم. در این مقاله تلاش میکنم تا جایگاه مسئلهساز چنین تحلیلی را مورد بررسی و آزمایش قرار دهم. تحلیلی که در آرای افرادی از طیف چپ لیبرال در ایالات متحده آمریکا خود را نشان میدهد؛ طیفی متشکل از اتحاد فمینیستهایی در ایالات متحده که خود را چپگرا میدانند و فمینیستهایی از «جنوب جهانی» به خصوص کشورهای مسلمان از قبیل الجزایر و پاکستان. برای انجام چنین کاری به دنبال طرح جایگاه این جبهه جدید فمینیستی در مخالفت با جنگ -و به طور کلیتر، امپریالیسم ایالات متحده- هستم تا محتوایی ارائه کنم که در فهم و به چالش کشیدن این استدلالها مفید واقع شود.
یازده سال جنگ و اِشغال به نام حقوق زنان باید اخطاری بوده باشد که چگونه اشتباهات لیبرال (و چپ لیبرال) میتواند به راحتی منجر به جنایات اسفباری شود؛ به خصوص که شواهد کافی و شفاف و انتقادهای سازنده کنشگران (زنان) افغان نشان میدهد که وضعیت زنان افغان به قطع در ۱۱ سال گذشته، و به خاطر جنگ/اِشغال تنزل پیدا کرده است. در عوض، باور به این ایده که جنگ ایالات متحده/ناتو در افغانستان برای زنان این کشور خوب بوده، همواره بین لیبرالهای جریان اصلی در نوسان بوده است. برای مثال، در اوت ۲۰۱۱، مجله تایم، تصویری از زنی که قسمتی از صورتش از بین رفته روی جلدش منتشر میکند با این تیتر: «چه اتفاقی میافتد اگر افغانستان را ترک کنیم؟».
اخیراً در ماه مه امسال، سازمان عفو بینالملل آمریکا، کمپینی را که علناً از حضور نیروهای ایالات متحده/ناتو در افغانستان حمایت میکرد، همزمان با اجلاس ناتو در شیکاگو پیش برد. محل تبلیغات ایستگاههای اتوبوس در شهر پر شده بود از این تصاویر زنان افغان در برقع با این نوشته: «حقوق بشر برای زنان در افغانستان. ناتو: به پیش روی ادامه دهید!». در کنار این کمپین تبلیغاتی، عفو بینالملل یک اجلاس فرعی نیز با حضور مادلین البرایت، وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده آمریکا همراه با تبلیغاتی که تداعیکننده استنادهای فمینیستی دوره بوش مبنی بر توجیه جنگ در افغانستان و این که یازده سال جنگ و اشغال در این کشور، موقعیت زنان را بهبود بخشیده است، بود، پیش برد
چه چیزی میتواند این «نسیان سریع و جمعی سیاسی» (دباشی، ۲۰۰۶) را که زنان را با هدف حمایت از فعالیتهای نظامی به دست فراموشی میسپارد، توضیح دهد؟ حمید دباشی چنین استدلال میکند که گونه جدیدی از خبررسانان بومی هسته مرکزی این تلاش به منظور مشروعیتبخشی به پروژههای امپریالیستی معاصر را بر عهده داشتهاند. دباشی ، به طور خاص، توجهها را «مجموعهای از خاطرات از مردمانی با تاریخ اسلامی» جلب میکند که از ۱۱ سپتامبر، بازار آمریکا را به اشغال خود درآورده و با «دغدغههای مشروع درباره وضعیت اسفبار زنان مسلمان در جوامع اسلام» پیکربندی کرده و این وضعیت مخمصهطور را در خدمت عملیات روانی ایدئولوژیکی ایالات متحده، مشروط بر جنگطلبی جهانی این کشور قرار داده است (دباشی، ۲۰۰۶). کتاب آیان هیرسی علی به نام «بیدین» در ۲۰۰۷ و کتاب «مسئله اسلام» از ارشاد منجی در ۲۰۰۴ که هر دو نیز به عنوان کتابهای پرفروش معرفی شدند، این مقوله را توضیح میدهند.
واقعیت مبتنی بر این تصویر که زن مسلمان باید از اسلام و مردان مسلمان نجات داده شود، -از طریق دخالت داوطلبانه یک دولت غربی- ۱۱ سال بعد این وضعیت خطرناک توصیف شده درباره زنان افغان در خدمت مشروعیتبخشی به یک جنگ جهانی استفاده شد و بسیار بعدتر چنین فمینیسم امپریالیستیای نیز به معرض نمایش گذاشته شد، که هر دو، پیشفرضهای چنین ادعاهایی را تقویت میکنند.
این مفروضات، حاصل اصطکاکهای آشکار لیبرالهای جریان اصلی و بخشهایی از چپگرایان و گفتمانهای شرقشناسانه و اسلامهراسی است که ایدئولوژیستهایی چون برنارد لوییس است که همواره و برای دههها تغذیه شده است. و همچنین توسط نسل جدیدی از روشنفکران که عمدتاً اعتبار خود را به عنوان «مسلمان» کسب میکنند، تکمیل و تقویت شده است. اکنون این یک «باور عمومی» است که اسلام مشخصاً زنستیز و همجنسگراهراس بوده و این حاصل یک نابرابریگری بنیادی مذهبی است که هیچگاه به سمت «اصلاح» پیش نرفته است. در این گفتمان لیبرال، سکولاریسم، به عنوان یک پیشنیاز ضروری برای دستیابی به حقوق برابر برای زنان در نظر گرفته میشود…
تصویر: روی جلد مجله تایم در ماه اوت سال ۲۰۱۱