مهدیس صادقی پویا

فمینیسم انقلابی

بازگشت فمینیسم امپریالیستی/ قسمت دوم

نویسنده: سعدیه طور

مترجم: مهدیس صادقی پویا

مقاله «بازگشت فمینیسم امپریالیستی» از سعدیه طور، به واکاوی این مسئله می‌پردازد که مقولاتی چون نیاز به سکولاریسم، حقوق برابر برای زنان، گفتمان شرق‌شناسی و اسلام‌هراسی و از این دست، چگونه توسط قدرت‌های غربی، دست‌مایه توجیه جنگ‌های بین‌المللی ایالات متحده آمریکا و ناتو قرار گرفته است و در حالی که احقاق حقوق از دست رفته زنان در یک جامعه مذهبی آلوده به سیاست مذهبی، ابزار مشروعیت‌بخشی به اِشغال یک کشور شده است، اما شواهد گویای آن است که وضعیت زنان تنزل نیز یافته است. طور استدلال و مباحثه خود را با مثال جنگ افغانستان و وضعیت زنان این کشور آغاز می‌کند:

این باور که زنان افغان/ مسلمان باید تا نجات داده شوند -در کنار این باور که همه مردان مسلمان مردسالار هستند- تبدیل به یک باور همیشگی شده است که در برابر تمام نقدها و مباحثات (اخلاقی، سیاسی و تجربی) ارائه می‌شود تا استدلال‌های دیگر را رد کند. از آن‌جا که این مورد مملو از کلیشه‌هاست، بحث پیرامونش نیز تنها در یک چارچوب ایدئولوژیک پیش خواهد رفت. جیمز بالدوین روزی پرسید «کاکاسیاه کیست»؟ بحث پیرامون پاسخ به این سؤال مشخصاً حول محور پرسش دیگری بود که اصولاً چه نیازی به «کاکا سیاه» هست و چه لزومی برای وجود این مفهوم وجود دارد؟ «مسلمان خطرناک»-که عموماً هم یک مرد است- نقش اصلی را در بازی تثبیت نظم جهانی نژادپرستانه بر عهده دارد.

علی‌رغم وجود یک پروژه جنسیت‌زده و نژادپرستانه در قالب جنگ علیه ترورریسم و پذیرش اصلی خشونتی که اغلب علیه مردان مسلمان و به طور کلی علیه جوامع مسلمان اعمال خواهد شد (از آن‌جا که مردان مسلمان در خلأ زندگی نمی‌کنند)، جبهه جدیدی از فمینیست‌های بین‌المللی و مدافعان حقوق بشر به وجود آمده‌اند تا آن چه که به عنوان توجه بی‌اندازه جامعه بین‌المللی حقوق بشر به مردان مسلمان می‌بینند، به چالش بکشند. آن‌ها بر این باورند که تمرکز فوق‌العاده اما بیجای مدافعان بر انسانیت دیگرانی غیر از غرب موجب شده تا «دیگریِ دیگران» نادیده گرفته شده و آن‌ها را بیش از پیش آسیب‌پذیر کند. آنها معتقدند که چنین تمرکزی، نوعی خیانت به زنان مسلمان است، چرا که در نظر گرفتن آنان به عنوان قربانی، نقش اصلی‌شان به عنوان عاملان خشونت علیه زنان را پنهان می‌کند.

طیف وسیعی از اندیشمندان، این نگاه را تأیید می‌کنند که اشتباهات لیبرال (که عموماً در قالب چندفرهنگی‌گری، حساسیت فرهنگی و دغدغه برای قربانیان مسلمان جنگ جهانی علیه تروریسم، مانند آن چه که در گوانتانامو اتفاق افتاد)، نوعی خیانت به زنان مسلمان، هم‌زمان با مبارزه مدافعان حقوق بشر در جوامع و کشورهای مسلمان علیه بنیادگرایی دینی (نه تنها «افراطی‌گری» . «نظامی‌گری») را پایه‌گذاری می‌کند.

در یک طرف، کسانی هستند که کاملاً علیه نظامی‌گری و بیگانه‌ستیزی ضد مسلمان توسط ایالات متحده آمریکا و غرب مبارزه می‌کنند. در طرف دیگر، اعضای یک جبهه فمینیستی جدید هستند که خود را از اعضای قدیمی کنشگری ضد نژادگرایی و ضد جنگ چپ‌گرایان علیه غرب همگام با مدافعان حقوق بشر و زن در جوامع اکثراً مسلمان می‌دانند. چنین چیزی باورهای آنان را در فضاهای دانشگاهی و سیاسی چپ‌گرایانه و هم‌چنین در محافل علمی و کنشگری ایجاد می‌کند؛ آن چه که غرب نمی‌تواند به عنوان مباحثات غیرمحافظه‌گرایانه مورد قبول قرارشان دهد.

البته که باور کنونی رایج آن است که تشابه‌های زیادی میان هر دو گفتمان (و دستورالعمل‌های سیاسی‌شان) و هم‌چنین گروه راست‌گرای ضد مسلمان در غرب که به نظر من شامل غیرمحافظه‌کاران، راست مذهبی و برتری‌جویان نژاد سفید و بومی‌گرایان است، وجود دارد.

فمینیست‌های چپ‌گرا، مانند همتایان راست‌گرایشان به دنبال کسب تأیید و اعتبار هستند. به همین ترتیب، مخالفانی با زمینه قومی و ملیتی مشابه (که پس احتمالاً همان میزان اصالت را دارند یا در حال رسیدن به آن هستند) به عنوان روشنفکران دیاسپورا نادیده گرفته شده و چون آب «ما در برابر آن‌ها» را گل‌آلود می‌کنند، به عنوان تقویت‌کنندگان بنیادگرایی و خطری برای پروژه‌های سکولاریسم لیبرال و به تبع آن، زنان مسلمان محسوب می‌شوند (مشابه اکثریت غیر مسلمان در جوامع مسلمان). نئوکان‌هایی مانند هیرسی علی و اعضای این جبهه فمینیستی، انتقادهای شدیدی را از لیبرال‌های غربی درباره آن چه که از نظر آنان آخرین تلاش‌های معنی‌دار برای نژادگرا نبودن است می‌‌کنند. با تفاوت‌هایی جزئی، هر دو فکر می‌کنند که نه تنها این دیدگاه کارا نیست بلکه در مواجهه با «دیگری‌های مسلمان» نیز کار نخواهد کرد. بلکه تنها سیاست‌های غیرآزادی‌خواهانه‌اش را نیز گسترش داده و آن‌ها را کنترل می‌کند (بیش از آن که با آنان همراهی کند) و این احتمالاً باید تفکر انسان‌های تماماً راست‌گرا باشد. چه سفید چه رنگین‌پوست. ممنوعیت روبنده در فرانسه به عنوان یکی از مراحل گام نهادن به سمت راست‌گرایی تلقی شد و مباحث پیرامون این بود که چنین چیزی آزادی انتخاب زنان را محدود می‌کند.

آن چه حائز اهمیت ذکر شدن است، این است که انتقاد از لیبرال‌های غربی و سازمان‌های بین‌المللی حقوق بشر به خاطر تمرکز بیجا و خطرناکشان روی مردان مسلمان، دقیقاً زمانی ظاهر می‌شود که مردان مسلمان به عنوان سوژه‌های اصلی و واضح جنگ جهانی با تروریسم معرفی می‌شوند و نژادگرایی ضدمسلمانان در آمریکای شمالی و اروپای غربی با این نگاه که همه مردان مسلمان به عنوان مردان مسلمان خطرناک هستند، تشدید می‌شود. دو مورد در این میان، نشان می‌دهند که چگونه این حملات به آزادی‌های مدنی، -درست مانند تمام حملاتی که از ۱۱ سپتامبر شروع شدند- به عنوان نیاز به حمایت از زنان مسلمان، ایالات متحده و “دنیای آزاد” از دست مردان مسلمان غیرلیبرال و خطرناک، توجیه می‌شوند.

یک مورد مربوط به گیتا سهگل در برابر سازمان عفو بین‌الملل بود که منجر به شکل‌گیری کمپین بین‌المللی حمایت از سهگل توسط چهره‌های مختلف حقوق بشری از جمله برخی لیبرال‌های برجسته شد. در آوریل ۲۰۱۰، سهگل، رئیس دپارتمان جنسیت این سازمان پس از اختلافات با رهبران این سازمان استعفا داد. اختلاف آنان بر سر آن چه که او همکاری عفو بین‌الملل با یک «حامی طالبان» که بخشی از کمپین آنان برای نشان دادن آن چه که در گوانتانامو اتفاق می‌افتاد، بود. سهگل ادعا می‌کرد که همکاری این سازمان با معظم بیگ موجب ایجاد خیانت به زنان افغان می‌شود؛ دقیقاً به خاطر گفته‌هایی از بیگ که وی بعداً آن‌ها را انکار کرد. عفو بین‌الملل در این باره توضیح داد که این سازمان به معظم بیگ این مسئولیت را به سبب آن که وی یکی از زندانی‌های گوانتانامو برای سال‌های متمادی بدون آن که مورد محاکمه قرار گیرد و سپس آزاد شده است، قرار داده است. او پس از آزادی، سازمانی به نام Cageprisoners تأسیس کرده که هدفش، آگاهی‌رسانی درباره وضعیت اسفبار زندانیان گوانتانامو است. برای سهگل، چنین توضیحی قانع‌کننده نبود. سهگل با تصمیمش مبنی بر اعلام موضع عمومی علیه بیگ توانست حمایت فمینیست‌های بسیاری را که او را مبارزی حقیقی در برابر نیروهای بنیادگرای اسلامی می‌دانستند، و هم‌چنین سازمان‌های حقوق بشری لیبرال را که از آن چه که خود به بار می‌آورند، ناآگاهند، به دست آورد. این واقعیت که بسیاری از این‌ها، فمینیست‌های مسلمان بودند (یا مثل سهگل از کشورهای جنوب جهان آمده بودند) موجب شد تا سخنان وی مشروعیت لازم را کسب کند.

در یک مورد دیگر، مرکز حقوق اساسی (Center for Constitutional Rights)، هدف خشم بی‌سابقه فمینیست‌ها قرار گرفت (که بسیاری از آنان هم به کمپین سهگل علیه عفو بین‌الملل پرداخته بودند)؛ به خاطر این که این مرکز تصمیم گرفت تا پرونده انور العولقی، نخستین شهروند آمریکایی که به خاطر مواضع سیاسی‌اش، علناً هدف ترور دولت ایالات متحده آمریکا قرار گرفت، دخالت کند. نامه‌های اعتراض توسط فمینیست‌های الجزایری به مرکز فرستاده شد و _کریما بنون_، یکی از اعضای هیئت مدیره این مرکز، آن را متهم به خیانت به زنان مسلمان در سراسر جهان با دفاع از یک ایدئولوگ بنیادگرا کرد. استدلال‌های مرکز مبنی بر این که العولقی به خاطر تحت حمله قرار گرفتن، مورد بررسی این مرکز قرار گرفته است، به گوش هیچ کس فرو نرفت.

شبکه فمینیست‌های لیبرال سکولار به تازگی در سازمانی به نام مرکز فضای سکولار گرد هم آمده است که توسط گیتا سهگل ریاست می‌شود. در بخش معرفی وب‌سایت این سازمان آمده که انگیزه شکل‌گیری این سازمان، درگیری سهگل با سازمان عفو بین‌الملل و متشکل از کسانی است که از او حمایت می‌کنند . مردیت تکس (که یکی از معترضان اصلی ماجرای العولقی بود)، یکی از مدیران این مرکز است.

در این وب‌سایت هم‌چنین توضیح داده شده است که چرا “هم اکنون” نیاز به چنین سازمانی داریم و تمرکزش را روی این مسئله گذاشته که حتی تا پیش از ۱۱ سپتامبر، فضاهای سکولار در تمام دنیا، تحت سلطه مذهبیون اقتدارگرا و متحدان دولتیشان بود. بحث در این میان بر سر این است که درگیری سهگل با عفو بین‌الملل نشان داد که لیبرال‌های غربی، اغلب به نام چندفرهنگ‌گرایی و حساسیت فرهنگی به حمایت از ایدئولوژی‌های خطرناک می‌پردازند: “همان‌طور که در مقابل تمایلاتی که نتیجه توافق قدرت‌های غربی با بنیادگرایان و دیکتاتورها بر سر مسئله نفت است، ایستادگی می‌کنیم، باید در برابر تمایلات لیبرال‌ها به حمایت از پروژه‌های بنیادگرایان به نام چندفرهنگ‌گرایی نیز ایستادگی کنیم.” نقد فرصت‌طلبی “قدرت‌های غربی”، آن چیزی است که خطوط این نگرش و حامیان آن را از نئوکان‌ها متمایز می‌کند. هم‌چنین نقد چندفرهنگ‌گرایی که به نظر خوش‌معناست، اما نوعی تمایل لیبرال خطرناک است، ذاتاً هیچ تفاوتی با بیگانه‌هراسی راست‌گرایان در آمریکای شمالی و اروپا یا گفتمان هندوهای ملی‌گرا در هند ندارد…

تصویر: گیتا سهگل

لینک قسمت اول:

https://revoltfem.com/post/imperialist-feminism-redux-part-1/