مهدیس صادقی پویا

فمینیسم انقلابی

«فرهنگ لزبین»: گذار به جامعه‌ای برابر، بدون سلسله مراتب قدرت و بی«جنسیت»

نویسنده: مهدیس صادقی پویا

مطلب پیش رو، القصه از مواجهه‌ام با نحله فمینیستی‌ای حاصل شده است که از زمانی که در اواخر نوجوانی، زمانی که خود را فمینیست شناختم بی آن که از تاریخ و ساختارش مطلع باشم، خود را بدان متعلق می‌دانستم. این مواجهه، و گام نهادن به دنیای نظری و واقعی لزبین فمینیست‌ها خارج از مرزهای ایران، منجر به دگرگونی‌ای شد که تعلق فکری مستحکم‌تری را برایم پایه‌ریزی کرد؛ آن‌چه که توسط کوییر فمینیست‌هایی که در پریشانی آموختن، زمانی نیز همراه آنان شدم، عدول و عقب‌گرد تلقی شد.

واقعیت این‌جاست که لزبین فمینیسم، شش دهه است که مقابل انگ‌ها و طردها ایستادگی کرده و با این حال توانسته حجم چشمگیری از تولید محتوای علمی را در این زمینه به علوم اجتماعی ارائه کند و نسل جدیدی از لزبین فمینیست‌ها را نیز بر اساس باورهای پالوده شده، بپروراند. آن چه پیش رو خواهید خواند، مقابله من با این داغ‌ها و بازگشت به این تفکر فمینیستی از طریق انجام یک پایان‌نامه پیرامون این موضوع است، تا به طور خلاصه درباره آن چه «لزبینیسم» نامیده می‌شود، سخن بگوییم؛ شاید بتوان برخی از این گره‌گاه‌ها و انگ‌ها را توضیح داد و برطرف کرد:

مقدمه

شیلا جفریز، یکی از به‌نام‌ترین اندیشمندان لزبین فمینیست بریتانیایی و از نظریه‌پردازان اصلی یک نظریه فمینیستی است. وی شهرت خود را از خلل نظریه‌پردازی و ساختاربندی یک نحله فمینیستی به دست آورده که نگاهی سوسیالیست به آینده، و ریشه‌ای رادیکال در پشت سر خود دارد، هرچند که ساختار و باورهای رادیکال را پرورانده و تبدیل به یکی از رادیکال‌ترین گرایشات فمینیستی در موج دوم فمینیسم کرده است: «لزبین فمینیسم».

جفریز درباره معروف‌ترین کتاب خود با نام «ارتداد لزبین: نگاهی فمینیستی به انقلاب جنسی لزبین» که در سال ۱۹۹۳ و بعد از قریب به سه دهه فعالیت و نظریه‌پردازی در این زمینه منتشر شد، می‌نویسد:

بسیاری از لزبین‌ها بعد از خواندن کتابم، از من خشمگین شدند. اما من باور دارم که تفاوت عظیمی میان «لزبین فمینیست» بودن و «لزبینی که فمینیست هم است»، وجود دارد.

جفریز بارها و بارها به این مسئله اشاره کرده که «لزبین بودن» برای او و تمام کسانی که خود را لزبین فمینیست می‌دانند، نه یک گرایش جنسی و «سبک زندگی»، بلکه یک عرصه و شیوه مبارزه است.

همواره، به خصوص از پس از آن که لزبین فمینیسم، متهم به همان برچسب همیشگی «افراطی‌گری» شد که خود در فضای علوم اجتماعی امروز جای بحث بسیار دارد که آیا تبدیل مفهوم «رادیکالیسم» از نوعی «شیوه عمل» به نوعی «برچسب»، یک کنش برنامه‌ریزی شده از سوی نهادهای ناظر و کنترل‌گر بر فضای جنبش‌های مدنی، در راستای سرکوب فعالیت‌های بدون مدارا و سریع بود یا خیر، و کوییر فمیینسم پا به عرضه وجود گذاشت، این بحث نیز در کنار مطرح بود که آیا جداسازی زنان لزبین و زنان دگرجنس‌گرا، منجر به تفکیک قدرت این دو گروه از زنان و در نتیجه تقویت نظام مردسالار و مردان جامعه‌ای که سودای کنترل و سلطه‌رانی بر زنان را دارند، نخواهد شد؟

در این میان لزبین فمینیست‌هایی چون دنیس تامپسون بوده‌اند که با این تفکیک مخالفت ورزیده و این جدایی زنان لزبین و زنان دگرجنسگرا را محکوم به افزایش قدرت هژمونی دگرجنسگرا دانسته‌اند.

جفریز اما اگرچه در نظریاتی که حدود شصت سال پیش و در شکل‌دهی به نظریه «لزبینیسم سیاسی» طرح کرد، حتی بخشی مهم را به تفکیک فضای زندگی زنان از «جامعه مردانه» اختصاص داد و در تشریح آن، بسیار نوشت و سخن‌رانی کرد، اما در آخرین اثرش، «انقلاب لزبین: لزبین فمینیسم در بریتانیای ۱۹۹۰-۱۹۷۰» با جمع‌بندی آرای دیگر لزبین فمینیست‌ها به این نتیجه رسید که جدایی از جامعه مردانه، عرصه برای مبارزه با نظام تمامیت‌خواهانه، کنترل‌گر و سرکوب‌گر مردان را خالی گذاشته و آنان را در سلطه‌گری بر همه زمینه‌ها تقویت می‌کند.

در گفتگوی مفصلی که چندی پیش با این نظریه‌پرداز لزبین فمینیست داشتم، از او پرسیدم که آیا در طول ۶ دهه که از طرح این نظریه گذاشته، آرایش تغییری کرده است یا خیر؟ پاسخ او این بود که «چرا باید نظراتم تغییر کرده باشد؟ چون این یک رسم میان نویسندگان و نظریه‌پردازان است که به مرور زمان تیزی نظریات خود را می‌گیرند که از حجم مخالفت‌ها کم کنند و طرفدار بیش‌تری پیدا کنند؟ من این را یک فریب می‌دانم. نه. من به تمام آن چه در این نظریه گفته‌ام هنوز پایبندم و باور دارم».

لزبین فمینیسم و ارتداد از مذهب «برتری مردانه»

غیر قابل انکار است که همواره و در طول تاریخ سلطه‌گری مردان بر زنان، عرصه رابطه شخصی، خصوصی و به خصوص جنسی، یکی از عرصه‌های تاخت و تاز مردان بر تن و تنانگی زنان بوده است. مردان در طول این تاریخ ستم، بدن زنان را مورد «مصرف» قرار داده و برای آن که این بدن، کارکرد، توانایی و محصولاتش را در اختیار خود بگیرند، هرچه بیش‌تر زنان را به «اُبژه‌های جنسی» بدل کرده‌اند؛ ابژه‌هایی که تهی از قدرت تصمیم‌گیری و انتخابند.

بحث پیرامون تاریخ شکل‌گیری این نگاه، هزاران صفحه کاغذ و صدها ساعت سخنرانی می‌طلبد تا از چشم‌انداز نحله‌های مختلف فمینیستی بدان نگریسته شده و مورد ارزیابی قرار گیرد، اما دست کم می‌توان خشنود بود که تمام فمینیست‌ها و گرایش‌ها و مکاتبی که به آنان وابستگی دارند، بر این موضوع متفق‌القولند.

انقلاب جنسی؛ آزادی بیشتر یا تغییر نوع اسارت

پس از انقلاب جنسی دهه ۶۰ میلادی با آغاز در ایالات متحده آمریکا و سپس کشیده شدن به اروپا و دیگر کشورها، نگاه عمومی جامعه، نگاهی خوش‌بینانه و خرسند به و از «خروج زنان از یوغ جنسی مردان» بود؛ اما فمینیست‌های رادیکال که اغلب خود را در آن زمان «فمینیست انقلابی» می‌نامیدند، گوشه‌ای ایستاده بودند و به دیده تردید به وضعیت پیش آمده می‌نگریستند و بعد از گذشت چند سال بر این باور تأکید کردند که «بله، انقلاب جنسی، باعث شد دامن زنان بالاتر برود و دیگر هیچ زنی عقب‌مانده تلقی نشود»؛ اما واقعیت ورای این تجدد چه بود؟

لزبین فمینیست‌ها که در حوالی همین رویداد بزرگ تاریخی و از دل فمینیست‌های رادیکال انقلابی بر آمده بودند، این نظریه را ارائه کردند که انقلاب جنسی دهه ۶۰، زنان را به آزادی جنسی نرساند؛ بلکه نوع بردگی جنسی آنان را تغییر داد.

لزبین فمینیست‌ها از همین مبدأ و در طول چند دهه نظریه‌پردازی تلاش کرده‌اند تا نظرها را به چند مسئله کلی جلب کنند. مسائلی که از دید آن‌ها تنها با یک نگاه لزبین، خارج از تسلط و خواسته جنسی مردان و بدون مراعات مردان در هر جایگاهی می‌تواند حاصل شود.

زنان غیر لزبین، علیه زنان لزبین

تمایل بی حد و حصر مردان به سلطه بر زنان، بدن‌ها و اذهان آن‌ها، پس از انقلاب مذکور و قدرت‌گیری ناگهانی نگاه لزبین فمینیستی، موجب شد تا به سرعت به سرکوب آن پرداخته شود. اما این نحله فمینیستی چه می‌گفت؟ و چگونه با آن به مقابله برخاسته شد و چگونه مباحثات میان این لزبین‌ها و غیر لزبین‌ها تبدیل به این شد که داغ‌هایی همواره بر پیشانی لزبین فمینیسم زده شود، که در ورای آن، آگاهی مردسالارانه‌ای نهفته است که اتفاقاً از دست‌آویز «زنان علیه زنان» در ابعاد دیگری و با تعاریف دیگری استفاده کرده است. «زنان علیه زنان» در این‌جا تحریک زنان غیر لزبین نسبت به لزبین فمینیست‌ها بود با این دست‌آویز که لزبین‌ها، زنان را از رابطه جنسی با مردان منع می‌کنند و زنان را ترغیب می‌کنند تا در چارچوب روابط لزبین قرار بگیرند. اما آن چه «مبدأ غایب» در این بحث بود، این بود که آن چه که زنان از آن منع و تشویق به خودداری می‌شدند، قرار گرفتن در چارچوب یک رابطه نابرابر بود. رابطه‌ای که تنانگی زن مورد مصرف مرد قرار می‌گیرد.

پورنوگرافی، آیینه تمام عیار بردگی جنسی زنان

یکی از روش‌های تسلط مدرن بر زنان، گسترش صنعت پورنوگرافی بود. ریموند لیهولت در بحث مبارزه فمینیست‌ها با این صنعت به نکته جالب توجهی اشاره می‌کند که می‌تواند نگاه لزبین فمینیستی را هرچه بیشتر تشریح کند. وی می‌گوید «هنگامی که برخی فمینیست‌ها در حال مبارزه با صنعت پورن بودند، فمینیست‌های دیگری هم حضور داشتند که از یک طرف علیه «خشونت علیه زنان» فعالیت می‌کردند و از طرف دیگر در یک جنگ با فمینیست‌های مخالف پورنوگرافی بودند» و این تناقض آشکار، نتیجه برداشت مملو از فریبی بود که «برتری و تسلط مردانه» از «آزادی جنسی» به زنان ارائه کرده بود.

صنعت پورنوگرافی با چنگ زدن به ثروت عظیمی که لحظه به لحظه در حال بازتولید خودش است و با قدرتی که تکنولوژی رسانه‌ای و دیجیتال امروزی در اختیارش گذاشته، و البته با استفاده از قوانین به ظاهر سخت‌گیرانه اما در باطن حمایت‌گرانه مردان قانون‌گذار در جوامع هم‌چنان مردسالار و پدرسالار، نه تنها بدن زنان دگرجنس‌گرا را، بلکه رابطه لزبین را هم تلاش کرده تا تحت سلطه خود در آورد.

در این میان، حذف واژه لزبین و تلاش برای تضعیف این نگرش که «برخی زنان لزبینند، نه دگرجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا»، روشی برای سلب قدرت از لزبین‌هایی بوده که لزبین بودن، منش زندگی شخصی آنان نیست، بلکه روشی است برای مبارزه با همین ابزارانگاری زنان.

صنعت مردانه پورنوگرافی، در تولیدات خود دهه‌هاست پی برده که آن چه می‌تواند برای «مردان» اغواگر باشه، نه فقط بدن زنان به عنوان یک ابژه جنسی، بلکه بازی کردن با این بدن در اشکال و مناسبات و ساختارهای مختلف است. به همین دلیل است که پورنوگرافی امروزی، از قالب «رابطه جنسی مرد فاعل و زن مفعول» خارج شده و صورت‌های مختلفی به خود گرفته است. با یک جستجوی ساده، سکس همجنس میان زنان یکی از این انواع رابطه جنسی است که در صنعت پورنوگرافی، بسیار ساده‌انگارانه است که در خدمت لذت جنسی زنان پنداشته شود، که حتی اگر چنین باشد، فرهنگ لزبین فمینیسم با آن به مشکل بر می‌خورد، بلکه صورت جنسی متفاوت‌تری است که می‌تواند سائق‌های جنسی مردان را نیز بربیانگیزد.

«خواهرانگی»؛ ماهیت‌گرایی زنانه یا «آن چه با برتری مردانه در تضاد است»

لزبین فمینیست‌ها به نظریه «خواهرانگی» باور دارند؛ آن چه که آنان را متهم به بنیادگرایی و ماهیت‌گرایی برای «زنانگی» می‌کند. البته که لزبین فمینیست‌ها در توضیح، اعلام می‌کنند که زنانگی، می‌تواند مجموعه‌ای از منش‌ها و بینش‌هایی باشد که در برابر منش‌ها و بینش‌های «برتری‌جویانه مردانه» قرار بگیرد؛ برتری‌جویی‌هایی که خشونت، تمامیت‌خواهی و سلطه، از اصول و هم اهداف اولیه‌اش هستند. در این صورت تعریفی از «زنانگی» چرا که نه؟ و البته که در ادامه، تشریح این که این زنانگی برخاسته از مشخصه‌های زیست‌شناختی «مادینگی» و نگاه مستقیم تعریف جنسیت بر مبنای جنس نبوده و بلکه به طور دقیق، مجموعه‌ای است از آن چه «پیش به سمت جامعه‌ای سوسیالیست و برابر، و تهی از جنسیت دارد».

«دیلدو»، تمام آن چیزی که سکس «لزبین» کم ندارد!

صنعت اسباب‌بازی‌های جنسی یکی دیگر از مناسباتی است که «فرهنگ لزبین» با آن به مقابله بر می‌خیزد. استفاده از ابزار جنسی شبیه‌سازی شده به آلت تناسلی نرینه، هم‌چون «دیلدو»، تلاش همین سلطه مردانه برای شبیه‌سازی رابطه جنسی لزبین‌ها به رابطه دگرجنس‌گرایانه است. رابطه آلت‌محوری که گویی بدون آن، رابطه جنسی ناقص بوده و شکل نمی‌گیرد؛ همین نگاه برتری‌جویانه مردانه در نگاه ادیان به رابطه جنسی میان افراد هم‌جنس هم به چشم می‌خورد. ثقل هم‌جنس‌گرایی مردان نه تنها به سبب آن است که مردان «جنس برتر و اول» شناخته می‌شوند، بلکه در مقابل، هم‌جنس‌گرایی زنان به سبب آن که درگیر آلت جنسی نرینه نیست، آن چنان جدی پنداشته نمی‌شود. فمینیست‌های مخالف این نگاه هم، با نگاهی لیبرال و نه چندان عمیق، استفاده از ابزار جنسی جهت تحریک و لذت جنسی بیش‌تر، آزادی فردی و آزادی انتخاب دانسته و نگاه از بُن آن چه که مروج نگرش «اصالت نرینگی بر مادینگی» است، می‌گیرند. سیمون دوبووار در «جنس دوم» در همان صفحات نخست و در یک جمله با این مضمون که «زن، نرِ اخته شده شناخته می‌شود»، این نگاه دیگری/فرع/حاشیه پنداری به زن را به خوبی توصیف می‌کند.

«لزبین فمینیسم»، به سمت یک جامعه تهی از طبقه و سلطه

روابط سلسله مراتبی سلطه‌گر/سلطه‌پذیر که یکی از انواع روابط BDSM شناخته می‌شود، و به طور کلی تمام این مجموعه، از دیگر نقاط اعتراض فرهنگ لزبین در سیبل اهدافش است. این فرهنگ، همان‌طور که گفته شد در طرح‌ریزی جامعه برابر تهی از «جنسیت»‌ و «برتری مردانه»، میان تعریف رابطه ارباب/بردگی و «آزادی انتخاب» تمایز گذاشته و دست کم در برهه زمانی‌ای که آگاهی جنسی به حد انتخاب تهی از مناسبات و دستورات مردسالارانه نرسیده است، چنین نوع روابط جنسی مدرنیزه شده‌ای را بستری حاضر و آماده برای به یوغ کشیدن زنان توسط مردان می‌داند. ترکیبی از صنعت پورنوگرافی و صنعت BDSM، تولیدی «هیجان‌انگیزتر» و «محرک‌تر» جنسی نیز در سال‌های اخیر داشته و موجب شده که به خصوص روان‌شناسان حوزه جنسیت به پژوهش بیشتر در این زمینه بپردازند.

تعریف ضمنی آن که BDSM، مخفف کلمات Bondage، Discipline، Dominance and Submission و Sadomasochism است که در روابط جنسی، روابط قدرت را صورت‌بندی کرده و یکی را در بازی نقش ارباب و دیگری را در بازی نقش برده قرار می‌دهد. یکی نقش سلطه‌گر می‌پذیرد و دیگری، نقش سلطه‌پذیر. اگرچه که با نگاه از یک عینک لزبین فمینیستی، چنین تمایلاتی دارای ریشه‌ها و دلایل متعدد و قابل بررسی‌اند، اما بی‌شک یکی از چارچوب‌های ترویج سلطه مردان بر زنان را نیز شکل می‌دهند.

فرهنگ لزبین در بحث پیرامون این نوع روابط با هر گونه «رابطه طبقه‌بندی‌شده عمودی» است که به مخالفت بر می‌خیزد. روابطی که ریشه در سیطره تاریخی مردان بر زنان چه به سبب آموزش نابرابر، چه به سبب تقسیم کار جنسیتی و فضای زیست بشر به «سپهر خصوصی» و «سپهر عمومی» و چه به دلایل و سبب‌های دیگر دارد.

باور به «جنسیت»، نقطه عطف کشمکش لزبین فمینیسم و ترنس‌جندریسم

بر خلاف دیگر اعضا و گروه‌های اجتماع ال.جی.بی.تی که لزبین‌فمینیست‌ها را با انگ‌هایی چون ترنس‌فوب و نگاه همان‌جنسیتی‌گونه طرد می‌کنند، لزبین فمینیست‌ها -البته بهت‌زده- صنایعی چون ترنس‌جندریسم را در خدمت باد زدن به آتش «دوگانگی جنسیت» و حضور سفت و سخت «جنسیت» می‌دانند.

در حالی که مقوله جنسیت در فرهنگ لزبین، تنها دست‌مایه‌ای است «مردانه» در خدمت صاحبان قدرت در همه زمینه‌ها برای آن که زنان تحت سلطه در آیند، فمینیست‌های دیگر از گرایش‌های دیگر فمینیستی، لزبین فمینیست‌ها و فرهنگ لزبین را فرهنگی بنیادگرایانه می‌دانند که به «ذات زنانگی» باور دارد و در نتیجه موجودیتی است «سیس‌جندر» یا «همان جنسیتی». به این معنا که جنسیت به عنوان یک مشخصه رفتاری، بر پایه جنس به عنوان یک مشخصه زیست‌شناختی تعیین می‌شود و آنانی که با فیزیک زنانه متولد می‌شوند، «زن» خواهند شد/بود و آنانی که با بدن مردانه متولد می‌شوند، «مرد». آن چه این‌جا با مکر و حیله از نظرها پنهان نگه داشته می‌شود، صراحت فرهنگ لزبین در عدم پذیرش «زنانگی و مردانگی هنجار» جامعه است. و با این تعریف، لزبین فمینیست‌ها به وضوح از اتهام سیس‌جندر بودن تبرئه می‌شوند.

در مقابل، دیگر نحله‌های فمینیستی هم‌چون کوییر فمینیسم که صنعت ترنس‌جندریسم را به رسمیت می‌شناسند، به صراحت در حال دامن زدن به دودویی جنسیت و جنسند.

در حالی که لزبین فمینیست‌ها مثله‌سازی بدن بشر را نتیجه «از خود بیگانگی» انسان با بدنش در نتیجه تلقین‌ها و تحمیل‌های در خدمت سرویس‌های زیبایی و مد و فشن معرفی می‌کنند و نظر به جامعه‌ای دارند که جنسیت بر مبنای جنس تعیین نمی‌شود و جنس نیز لزوماً نباید در دوگانه نر/ماده بگنجد، صنعت ترنس‌جندریسم، در خدمت «برتری مردانه»، انسان را یا در قالب جسمانی زن تعریف می‌کند یا مرد و آن چه بیرون از این چارچوب است به رسمیت شناخته نمی‌شود.

صنعت ترنس‌جندریسم در نگاه لزبین فمینیست‌ها به مثابه ابزاری است که توسط آن، در فریم‌های زنانگی و مردانگی، ترنس‌های مرد به زن، هرچه از پروتزهای پستان بزرگ‌تر برخوردار باشند، بیشتر «زن» هستند. ترنس‌های زن به مرد، هرچه آلت نرینه «طبیعی‌تر» و بزرگ‌تری داشته باشند، مردانگی در آن‌ها نمود بیشتری نیز یافته است. ترنس‌های مرد به زن، آرایش‌های غلیظ‌تر را اغواکننده‌تر می‌دانند؛ آن چه که به اجتماع گی‌ها هم تسری یافته است. شیلا جفریز در کتاب «آسیب‌های جنسیت: یک تحلیل فمینیستی از سیاست ترنس‌جندریسم» با اشاره به همین ابزار «زنانگی» اشاره می‌کند که فمینیست‌ها مدت زمان طولانی تلاش کرده‌اند تا به زنان بگویند که آراستن خودت برای اغواگری نزد مردان در خدمت لذت جنسی آن‌ها، جایگاه فرودست و ابژه‌وارانه زن را در برابر جایگاه فرادست و سوژه‌وارانه مرد تثبیت می‌کند و حال مردان گی از همین ابزار برای اغواگری‌ای استفاده می‌کنند که به وضوح می‌بینیم که عرصه جنسی مردان گی را نیز در خدمت منفعت‌بری جنسی مردان دگرجنس‌گرای سیس‌جندر قرار می‌دهد.

نقد به صنعت و سیاست ترنس‌جندریسم اگرچه با داغ‌هایی چون ترنس‌فوبیا، به رسمیت نشناختن آگاهی و انتخاب ترنس‌ها بر پیکر لزبین فمینیست‌ها می‌نشیند، اما ریشه در نگاه برابری‌طلبانه، سوسیالیستی و در مقابله با نظام امپریالیستی‌ای دارد که شیءوارگی زنان، همچون شیءوارگی هر آن چه در خدمت انباشت سرمایه در دستان طبقه خاصی باشد، دارد. نگرشی که صنعت پزشکی زیبایی، سکسولوژی و مُد را منتفع اصیل این جریان می‌داند؛ جریانی که اتفاقاً کوییر فمینیسم، بعد از سال‌ها تلاش می‌کند تا با تعریف هویت «کوییر»، حمایت از این دوگانگی و تقابل در گذشته را اصلاح و جبران کند.

دوجنس‌گرایی؛ بالقوه‌ای برای آسیب به فرهنگ مبارزه لزبین

واقعیت اینجاست که یکی از بزرگ‌ترین گره‌گاه‌های لزبین فمینیسم، بحث پیرامون دوجنس‌گرایی است. دوجنس‌گرایی امروزه باز هم توسط کوییر فمینیست‌ها برای فرار از اتهام دامن زدن به «دو»گانه بودن جنس و جنسیت، به «غیرتک‌جنس‌گرایی» ترجمه شده است و در این قالب به کار می‌رود و باور به طیف‌گونگی مفاهیم جنس، جنسیت، هویت جنسی، هویت جنسیتی و گرایش جنسی را که هسته اصلی و مرکزی کوییر فمینیسم را می‌سازد، تقویت می‌کند.

لزبین فمینیسم، مقوله دوجنس‌گرایی را از همان آغاز انقلاب جنسی آمریکا و بریتانیا، به عنوان عرصه‌ای بالقوه برای انتفاع جنسی مردان از حریم جنسی زنان شناسایی کرد. حریمی که با تمرکز بر یافته‌های به اصطلاح علمی و با تأکید بر طیف‌گونگی گرایش جنسی که «به سختی افراد در این سر یا آن سر طیف قرار می‌گیرند»، زنان را به احتمال و درصد بالا، نه لزبین، بلکه دوجنس‌گرا معرفی کرد. شاید یکی از دلایلی که امروزه، فمینیست‌های رادیکال و لزبین در تجمعات خود از پذیرش مردان سیس‌جندر دگرجنس‌گرا سر باز می‌زنند، همین باور لزبین فمینیستی باشد که زنان نیاز به فضاهایی دارند که بتوانند بدون ساختار و ردپایی از سلطه و کنترل، درباره تجربیات زیسته خود حرف بزنند، آن‌ها را با هم به اشتراک بگذارند و خود را از فضای سیاسی و علمی راست‌گرا و چپ‌گرای مردانه شده و سکسیست رها کنند.

نظم «برتری مردانه» از پس از انقلاب جنسی دهه ۶۰ میلادی، در برابر «لزبین فمینیسم» و تئوری لزبینیسم سیاسی و نظریه ساختارمند و ترکیبی‌ای که این گفتمان ارائه داد، قادر به مقابله برابر گرایش جنسی هم‌جنس‌گرایانه میان زنان نبود. مباحث پیرامون به رسمیت نشناختن این رابطه میان زنان حتی در میان مردان گی که برای خود تاریخ طولانی قائل می‌شدند اما لزبین‌ها را پدیده‌ای نوظهور می‌دانستند، -که تاریخ‌دانان لزبینی چون _لیلیان فادرمن_، با ارائه پژوهش‌ها و فکت‌های تاریخی این گفته را رد کردند- و هم‌دستی این فرهنگ گی با سلطه مردان دگرجنس‌گرای سیس‌جندری که در بازه زمانی طولانی حتی تلاش کردند تا پایه‌های زیست‌شناسی برای هم‌جنس‌گرایی تعریف کنند و این گرایش جنسی را محدود به آن کنند، تا بدین طریق بتوانند با مفاهیمی چون «فرهنگ لزبین» اصولاً سودای برکندن ریشه‌های مرد/پدرسالاری و جایگاه فرادست/فرودستی داشت، مقابله کنند، در حدود و مقیاس این مقاله نمی‌‌گنجد. اما به نظر می‌رسد تلاش مردان مذکور برای سلطه بر حریم خصوصی میان زنان که می‌تواند فضایی باشد برای افزایش آگاهی، با چنگ زدن به هویت‌هایی چون دوجنس‌گرایی به موفقیت‌هایی دست یافته است. نگاهی به ساختارهای جنسی مردسالارانه هم‌چون رابطه جنسی چند نفره یک مرد با چند زن و شکل‌گیری ژانرهایی چون تریسام مرد دگرجنس‌گرا/زن دگرجنس‌گرا/ زن دوجنس‌گرا که به عقیده لزبین فمینیستی، در خدمت متلذذ کردن مردان در این مثلث است، یا ایجاد کتگوری «دوجنس‌گرا» در وب‌سایت‌های پورن، سوءاستفاده‌هایی است که «برتری مردانه» از دوجنس‌گرایی کرده و می‌کند و نقد لزبین فمینیستی را نیز با انگ دوجنس‌گراستیزی خاموش و خفه می‌کند.

لزبین فمینیسم، فمینیسمی است خشمگین و مبارز که هدف اصلی‌اش تغییر جهان بر اساس ایده‌آل‌های لزبین فمینیستی است؛ ایده‌آل‌هایی در جهت زدودن قدرت از روابط شخصی و ارائه یک دکترین نوین در مطالعات جنسیت و علوم دیگر بدون برتری مردان و در راستای تشکیل یک جامعه سوسیالیستی‌تر».

منابع استفاده شده:

  1. Faderman, Lillian (1981). Surpassing The Love of Men; Romantic Friendship and Love Between Women from the Renaissance to the Present The Women’s Press, New York
  2. Jeffreys, Sheila (1990). Eroticizing Women’s Subordination, Leidholdt, Dorchen, G. Raymond, Janice, The Sexual Liberals and The Attacks on Feminism (1990), Teachers College Press, New York, USA
  3. 1. Jeffreys, Sheila (2014). Gender Hurts; A Feminist Analysis of the Politics of Transgenderism, Routledge, Abingdon, UK
  4. Jeffreys, Sheila (1993). The Lesbian Heresy; A Feminist Perspective on The Lesbian Sexual Revolution, Spinifex Press, Melbourne, Australia
  5. Jeffreys, Sheila (2018). The Lesbian Revolution; Lesbian Feminism in the UK 1970-1990, Routledge, Abingdon, UK